ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

از ماجرای بیمکسِ خیابان نوزدهم

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۳ ق.ظ

اگر در مورد تصویر حک شده در همین گوشه از آبادی ما بپرسید ، باید بگویم که شخصیت بیمکس به ما نسبت داده شد . آن هم از طرف دوستی شفیق و رفیق . و اگر راستش را بخواهید خیلی هم خوشحال شدم از شنیدن این حرف. کاری به سادگی و حتی خِنگی این شخصیت در برخی موارد ندارم ، "مجید خیلی دوست دارد ربات گونه مهربان باشد ..."

داغ دلم تازه شد

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۵ ب.ظ

 

آن گزینه ی آخر را که دیدم یاد جام جهانی افتادم ... حیف آن همه پولی که از جیب خود در صندوق مدرسه اندوختیم برای کمک به این ها ! خودمان کردیم که لعنت بر خودمان باد :)))

از ریشه و بن داغونم :)

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ

من واقعا میتونستم یه وبلاگ نویس ایده آل باشم ، اما فقط یه مشکل دارم برای نوشتن . اونم یک سوال یک کلمه ایه : "چی؟"

 

بوخودا !

آن بلاگفای ... بلاگفا :)

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ

حداقل راه سبزم را بدهید ... تنها مطالب با ارزش برای من در آن خراب شده همان دو سه تا بودند ...

از همین شروع های مزخرف ...

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۴ ق.ظ

همیشه ی عمرم از دوباره کاری متنفر بودم . تا حدی که به سبب همین دوباره کاری ها حاضر بودم به طور کل آن امرِ شاید هم مهم را ببوسم و کنار بگذارم . 

بالاخره انسان هم خسته می شود از اینکه که بیاید و سه بار در سه مکان مختلف سه بار بنویسد "ساکن خیابان نوزدهم" و در بخشی دیگر "روزنوشت های من :)" و در یک بخش دیگر "آنچه که میخواهم باشم ، حداقل خودم :)" ! خلاصه که جناب آقای بلاگفا ، آواره مان کردی بدجور ، حال که ما نیستیم ، بترکد آن هاست کوفتی که پرپر کرد مطالب ما را :)

روح تو!

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
روح تو!
روزها.... ماه ها....سال ها..... دعا کردم که خداوند مرا آسمان کند. پروردگار مرا آسمان کرد! 

ولی باز....

نتوانستم تو را به خاطر روح بزرگت در آغوش بگیرم


+از لابه لای نوشته هایم

پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲ - آرتمیز  | 

بخند

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
بخند
میخندم و از دنیا انتقام میگیرم ....

شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  | 

خاص نگاه کن!

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
خاص نگاه کن!
خیلی وقت ها از اینکه همه چیز تکراریست گله می کنیم. از روزمرگی ها خسته می شویم. از این که هرروز همان کارهای همیشگی و همان مکان های تکراری می رویم ناراحتیم.درحالی که همه چیز به نگاه ما بستگی دارد. هرروز میتوانیم خاص نگاه کنیم تا همه چیز متفاوت شود. همین آینه! با وجود اینکه چهره ی خود را حفظیم هرروز بارها و بارها به آینه نگاه میکنیم. راز آینه چیست؟ با هربار تماشا تغییری کوچک میبینیم. امکان ندارد در دوبار دیدن چهره ی خودمان را یکسان ببینیم. بیایید به هرروز مثل آینه نگاه کنیم. هرکاری که به نظرمان تکراریست حتما نکته ی کوچک متفاوت دارد درونش. خاص نگاه کن تا همه چیز خاص شود!


*تکراری بودن هرچیزی بخاطر تکراری بودن نگاهت است!

سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ - آرتمیز  | 

از دومین سری اعترافات

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
از دومین سری اعترافات
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  | 

یک کم لطفی بزرگ

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
یک کم لطفی بزرگ

در آغاز از همه دوستان تشکر می کنم که بنده و آرتمیز را مورد لطف خودشان قرار می دهند. واثعا ممنونیم از حضور و اهمیت به ما دو بنده ی ناقابل :)

یک مورد دیگر در قالب قبلی و بخش وبلاگ دوستان وجود داشت و آن موضوع این بود که بعضی دوستان خود به خود از این بخش حذف می شدند! بدون دخالت بنده یا آرتمیز! در هر صورت می خواستم عذر خواهی کنم و بگویم که تک تک شما در قلب ما جای دارید (خانوما در قلب آرتمیز و آقایون هم که خودم در خدمتشان هستم :))) ) و این بازی ها فقط برای شناسایی وضعین حضور شما بوده که به خوبی کار نکرده!

و مورد آخر اینکه منتظر تغییرات جدید باشید :)

با تشکر

ساکنین خیابان نوزدهم :)

,
جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  |