ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

روح تو!

چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
روح تو!
روزها.... ماه ها....سال ها..... دعا کردم که خداوند مرا آسمان کند. پروردگار مرا آسمان کرد! 

ولی باز....

نتوانستم تو را به خاطر روح بزرگت در آغوش بگیرم


+از لابه لای نوشته هایم

پنجشنبه یکم اسفند ۱۳۹۲ - آرتمیز  | 

بخند

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
بخند
میخندم و از دنیا انتقام میگیرم ....

شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  | 

خاص نگاه کن!

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
خاص نگاه کن!
خیلی وقت ها از اینکه همه چیز تکراریست گله می کنیم. از روزمرگی ها خسته می شویم. از این که هرروز همان کارهای همیشگی و همان مکان های تکراری می رویم ناراحتیم.درحالی که همه چیز به نگاه ما بستگی دارد. هرروز میتوانیم خاص نگاه کنیم تا همه چیز متفاوت شود. همین آینه! با وجود اینکه چهره ی خود را حفظیم هرروز بارها و بارها به آینه نگاه میکنیم. راز آینه چیست؟ با هربار تماشا تغییری کوچک میبینیم. امکان ندارد در دوبار دیدن چهره ی خودمان را یکسان ببینیم. بیایید به هرروز مثل آینه نگاه کنیم. هرکاری که به نظرمان تکراریست حتما نکته ی کوچک متفاوت دارد درونش. خاص نگاه کن تا همه چیز خاص شود!


*تکراری بودن هرچیزی بخاطر تکراری بودن نگاهت است!

سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ - آرتمیز  | 

از دومین سری اعترافات

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
از دومین سری اعترافات
سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  | 

یک کم لطفی بزرگ

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
یک کم لطفی بزرگ

در آغاز از همه دوستان تشکر می کنم که بنده و آرتمیز را مورد لطف خودشان قرار می دهند. واثعا ممنونیم از حضور و اهمیت به ما دو بنده ی ناقابل :)

یک مورد دیگر در قالب قبلی و بخش وبلاگ دوستان وجود داشت و آن موضوع این بود که بعضی دوستان خود به خود از این بخش حذف می شدند! بدون دخالت بنده یا آرتمیز! در هر صورت می خواستم عذر خواهی کنم و بگویم که تک تک شما در قلب ما جای دارید (خانوما در قلب آرتمیز و آقایون هم که خودم در خدمتشان هستم :))) ) و این بازی ها فقط برای شناسایی وضعین حضور شما بوده که به خوبی کار نکرده!

و مورد آخر اینکه منتظر تغییرات جدید باشید :)

با تشکر

ساکنین خیابان نوزدهم :)

,
جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ - مجید  | 

کنجکاوی

چهارشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ
کنجکاوییکی از دوستان داشت تعریف میکرد:

در تاکسی بودم و داشتم با شخصی پر چانه از طریق پیامک حرف می زدم. به جایی رسیدم که واقعا خسته شدم از این همه نگاه کردن و زل زدن به گوشی تلفن . گوشی را دادم به شخص کنار دستی خودم و به او گفتم شما ادامه بدید. فقط نمی دانم چرا آن لامصب کاملا در جریان بود :/

:)

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
:)
چند دل شکستی؟ چند دل بدست آوردی؟

خوب که نگاه کنیم همه ی ما از همان اول بیشتروقت ها دل شکسته ایم. از همان بچگی .همان دعواهای سرمداد و خودکار و زیرآب زنی و قهرهای تا قیامت ِ مان . حساب کنیم خیلی موقع - شاید غیرعمد - اشک به چشم کسی آورده ایم لبخندی را دزدیده ایم و خیلی خیلی کارهایی که اگر کسی با ما میکرد از زمین و زمان و آدم ها گله میکردیم. هنر میخواهد جوری رفتارکنی که آب در دل کسی تکان نخورد. بیایید همه ی ما بدون چشمداشت محبت کنیم. بدون انتظار پاسخ لبخندی ، لبخند زنیم . هیچوقت هیچکسی را بخاطر منافع خودمان نشکنیم و ایمان داشته باشیم ارزش لبخند یک نفر به خیلی چیزها می ارزد... خیلی!!!


*من لبخند میزنم برایت حتی اگر اخم کنی :)

سه شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۲ - آرتمیز  | 

خودشان هم می دانند

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
خودشان هم می دانندفقط و فقط در ایران است که بعضییی مرد ها تا می خواهند وارد اتاقی شوند که نامحرم در آن اتاق حضور دارد ، یک در می زنند و نهایتا یک یا الله و سپس در کمتر از یک هزارم ثانیه وارد اتاق می شوند :| . خب مرد حسابی مهلت بده چیزی سرش کند "حداقل" !!

والا بغراان :|

از اعتراف های مجید

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
از اعتراف های مجیداعتراف میکنم که در دوران کودکی یکی از معضلات اینجانب این بود که چرا نمی توانم شبیه شخصیت های کارتونی طوری گریه کنم که اشکهایم به دو طرف پرت شوند.
,

دیالوگ های ماندگار

جمعه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۳۰ ب.ظ
دیالوگ های ماندگار
وقتی میرید خرید وقتی میاین خر نیستید.

دیلوگی ماندگار از مادر بزرگم :|