ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

کُنج

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ب.ظ

چند وقتی‌ست مجموعه‌ای از حس‌های عجیب فرایم گرفته‌اند. از حضور در جمع‌های خانوادگی و دوستانه گریزانم. اگر هم به زور این اتفاق رخ دهد بسیار ساکت‌تر می‌شوم. دایره دوستانم محدود شده‌اند. علاقه‌ای به برقراری ارتباط با افراد جدید روزمره‌ام ندارم. احساس می‌کنم زودرنج شده‌ام. در عوض تاریکی، تاریکی مامن آرامشم شده است. برای رسیدن شب بی‌قرارم. هرچه به تاریکی نزدیک‌تر می‌شوم دُز بیشتری از مُسَکن تزریقم می‌شود. عجیب‌تر از همه، از این شرایط بسیار راضی‌ام. احساس می‌کنم هرچقدر بیشتر در سکوتم موسیقی بغل کنم بیشتر از زندگی‌ام لذت می‌برم. و عجیب اینکه با این همه که نوشتم هنوز نتوانستم دقیقا اشاره کنم که مجموعه‌ای از چه حس‌هایی سراغم آمده‌اند. 

نمی‌دانم این اتفاقات بخاطر نبود عامل محرکی در زندگی‌ام با نام مستعار عشق است یا نه، اما در این لحظه و این ساعتِ تنهایی و تاریکی‌ام، برای تمام لحظاتی که هنوز با محبوبی نساخته‌ام، راه‌هایی که نپیموده‌ام، نگاه‌هایی که به چشم‌هایش نکرده‌ام، و بودن با کسی که تاکنون نبوده، دلم تنگ شده است. گرچه، احتمال می‌دهم این چند خط هم تاثیر این سکوت و این تاریکی وسوسه‌انگیز است. وسوسه هرچه بیشتر دلتنگ‌شدن برای نبوده‌ها. باید کمتر جدی‌اش بگیرم.

+قصه‌هایم برای تو، بگذار توی باغچه‌ات را گوش کنید.

قرارمون پائیز بود

سه شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۰ ق.ظ

گفتی یکم احتیاج به سکوت دارم، یکمم هم زمان. گفتی درمانش تنهایی با کمی دوری‌ست. آخرای تیر بود، مثل بید می‌لرزیدم. چشم امیدم به پائیز بود. آخه گفتی پائیز حالت خوب میشه. گفتم پائیز میای اینقدر همو بغل می‌کنیم و گرمِ هم می‌شیم که زمستون برامون میشه اردیبهشت. یکم گذشت دیدم خبری نیومد. گفتم شاید راهو گم کردی، شاید عطرم دیگه یادت نیست، شاید رنگم از ذهنت پریده. خب از یک جا به بعد خودم هم فهمیدم چرا دلواپسی نگاهم کمک به رسیدنت نمی‌کنه، ولی باز سکوت که بغلم می‌کرد تو زمزمه‌هام فریاد می‌زدم: قرار بود پائیز برگردی...

مرثیه‌ای برای عکاسان حوزه موسیقی

پنجشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۲ ق.ظ

عکاسی را دوست دارم. از حدود 7 سال پیش با یک دوربین سایبرشات سونی که خیلی اتفاقی به من رسید در یک هیئت شروع به عکاسی کردم و دنیای بی‌پایان این دریچه دو و نیم و در یک و نیمی ویزور به رویم باز شد و تا الان گریبان‌گیرش هستم. در هر کاری هم که وارد شده‌ام سعی کرده‌ام آدم‌های معروف و کاردرست و همچنین نخاله‌های آن کار را بشناسم. عکاسی یکی از آن شغل‌هاییست که نخاله‌هایش بیشتر از کاردرست‌هایش هستند. خدا را چه دیدی، شاید من هم یکی از آن نخاله‌ها باشم، اما اگر یکم بخواهم خودم را تحویل بگیرم، با درصد کمتری نسبت به خیلی‌ها می‌توانم نخاله باشم و می‌گویم چرا.

تاکنون خیلی از سبک‌های مختلف عکاسی را امتحان کرده‌ام. از خبری بگیرید تا فشن و غیره. ولی یک حوزه از عکاسی بود که تا همین 6، 7 ساعت پیش تجربه‌اش نکرده بودم و بسیار برایش کنجکاو بودم. عکاسی در حوزه موسیقی، علی‌الخصوص عکاسی از کنسرت. چرا که خب، عاشق ضیافت نور و صدا هم هستم. حالا چرا کنجکاو؟ چون می‌دانستم یکی از نخاله‌دانی‌های عکاسی در همین عکاسی کنسرت خلاصه می‌شود. از قوانین و تبصره‌ها برای عکاس‌های خبرگزاری و نادیده گرفتن این قوانین برای عکاسی‌های شرکت تهیه‌کننده و برخوردهای نامناسب بخش حفاظت بگیرید تا صف بستنِ به اصطلاح عکاس‌ها برای آفیش شدن و کسب اجازه برای عکاسی از این کنسرت‌ها. و به طبع سوء استفاده تهیه‌کننده از این موضوع و حتی منت گذاشتن سر عکاس که بله، ما لطف کردیم به شما و خبرگزاری‌تان مجوز عکاسی از این کنسرت را داده‌ایم. به همین خاطر می‌توانم به شما اطمینان دهم که اگر کنسرتی رفتید و عکاسی کنار دستتان نشسته بود و در حال عکاسی از صحنه کنسرت بود، به احتمال 99% به بهای حضور در این کنسرت دارد برای خبرگزاری عکاسی می‌کند.

اما امشب این نخاله‌دانی را با تمام وجود حس کردم. زمانی که می‌دیدم عکاس یک شات می‌گرفت، 30 ثانیه با خواننده مورد علاقه‌اش هم‌خوانی می‌کرد، یک استوری می‌گرفت و یک شات دیگر. با دیدن این رفتار دغدغه این عکاس‌نماها را کامل درک کردم. این دوستان می‌خواهند به بهانه عکاسی از کنسرت، از هم‌خوانی با خواننده محبوب خود لذت ببرند و به زعم خود رایگان به این موهبت دست یافته‌اند. اما خبر ندارند که با همین رفتار، عکاسی در این حوزه تبدیل به بازیچه‌ای برای تهیه‌کنندگان و مجریان کنسرت شده و این افراد از هیچ سوء استفاده که فکرش را کنید دریغ نمی‌کنند.

کلام را کوتاه کنم، کار رایگان انجام دادن بیشتر از اینکه در چشم شما دود فرو کند، در چشم هم‌صنف‌های شما که هر سه موضوع علاقه و استعداد و عزت را دارا هستند فرو می‌رود. فقط امید دارم که این عزیزان روزی به این حماقت خود پی ببرند. هر چند تا همین امروز هم کار دل به جان رسیده است و کارد به استخوان...