ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

که از متن رفتم توی حاشیه

سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۴:۵۰ ب.ظ

قرار بر این بود که از حواشی زندگی‌ام کم کنم و به کار و کار بپردازم. کار و کار تاکید بر یک امر مشترک نیست. منظور کاری است که در حال حاضر از آن درامد کسب می‌کنم و کاری است که قرار است از آن درامد کسب کنم. بهتر است بگویم کار و تمرین. این قراری بود که گذاشتم با خودم. اما حالا...

اما حالا، حواشی زندگی‌ام که آن‌ها هم شامل تعدادی کار می‌شوند اتفاقا، دارند متن من را دچار نوسان می‌کنند. به واسطه‌شان یک وقتی به کارم نمی‌رسم، یک وقتی به تمرینم. مسئله از آن‌جایی خطرناک‌تر می‌شود که مسئولیت و کسب درامد جدی‌تر از حواشی، پایش به کار باز می‌شود. این شرایط زمانی اتفاق می‌افتد که شما در اعماق دل خود از قرار گرفتن در متن یک حاشیه لذت ببرید؛ و اگر نه، قطعا مسئولیت انجام این حواشی را بر عهده نمی‌گرفتید.

در اختیار داشتن دریایی از تخصص به عمق یک سانتی‌متر، چنین عوارضی هم دارد. باید مجدداً دستی به سر فرایند زندگی روزمره‌ام بکشم گمانم.

+ شما تکلیفتان با متن و حواشی زندگیتان چطور است؟ خیلی مشتاقم درباره‌اش بخوانم. اصلا اگر در شرایطی مشابه من به سر می‌برید / برده‌اید، راهکاری برای مدیریت آن، و یا رهایی از آن به کار گرفته‌اید؟

++ این امتحانات هم که کمر بر باردار کردن ما بسته‌اند.

  • مجید

نظرات (۳)

من حواشی زندگیم مثلا دوست پسر گوهم بود و دوستاش که جمعی از همکلسیهام میشدن که بعد از تموم شدن دانشگاه، ارتباطم رو به کل قطع کردم.

یا مثلا داستانهای خاله زنکی تو فامیل که البته برای من اصلا مهم نیست ولی چون اینقدر زیاده که ناخوداگاه ادم توش میفته که دائما به خودم متذکر میشم که " اخه فایده اش چیه؟"

به کل مشغول کردن خود ادم به کارهای مهم، هم وقتی برات نمیگذارن که بخوای برسی به حواشی و هم در نظرت بیش از پیش، مزخرف میان

پاسخ:
واقعا امان از این دوست‌پسرهای گه :))))

ولی من به این فکر می‌کنم که توی قسمت حواشی زندگیم از این جمع‌ها و بیرون‌رفتن‌ها ندارم. خاک بر سر من.

درست وقتی که درگیر حواشی بودم گوشیم خراب شد خوشحال شدم از اکثر آدمها  برای یه مدت دور میشم  و دیگه فکر نمیکنم  بهشون .ولی بخودم که اومدم دیدم تا چهار صبح تو تاریکی اتاق زل زدم به سقف  و درحال جنگ کردن باهاشونم تو ذهنم .منم سریع رفتم گوشیمو درست کردم .   بهتر شد وضعیت :)

پاسخ:
من یک زمانی می‌تونستم بدون گوشی زندگی کنم. الان همه چیز بهش گره خورده و نمیشه واقعا. مثلا شده بود که مدت 20 روزه یا بیشتری رو بدون گوشی سپری کنم. ولی الان متاسفانه نمیشه. بعد به نظرم این کار پاک کردن صورت مسئله‌ست.
  • سپید( یا همون🌷قدیم)
  • ببین ما چه بخایم چ نخایم ،حواشی قسمتی از زندگیمون شده ،حالا این حواشی ممکنه از جانب کارمون باشه یا فضای مجازی یا دوستان و خانواده و به قول این دستمون دوسپسر گوه..

    اما مهم ترین کاری که من به شخصه انجام میدم اینه که اون حواشیو به طور ول قزع میکنم از منبع ،حالا چتوری 

    اول اینکه سعی میکنم‌اگه اون حواشی از طرف یه شخص یا اشخاصی باشه ب طور کامل ارتباطمو باهاشون قطع میکنم حالا مهم نیست که چقدر از نبود اون افراد ناراحت و غمیگن بشم اصلاا مهم نیست چون ارامشم و به هرچیزی ترجیح میدم

    و اگر راجب کار باشه چون تجربه ای راجبش ندارم فقد میتونم ی توصیه کنم اونم اینه که اول سعی کنی ذهنتو اروم کنی ینی اول ارامشتو به دست بیاری بعد سعی کنی ببینی اون حواشی منشاء ش کجاس

    وقتی منشاء شو میدا کردی اون وقت سعی کن باهاشون کنار بیای و نادیده شون بگیری چون ما هرچقدر یه مشکل رو بزرگ کنیم واسه خودمون سخت تر میتونیم باهاش کنار بیام و حلش کتیم حتی 

    امیدوارم که این حواشی ام دست از سر تو بردارند

    تمی دونم به دردت خورد این حرفا یا ن😑😂

    فک کنمم یکم دیر بهت این حرفارو زدم اما خب ..دیدم گفتم بزار منم یچیزی گفته باشم

    پاسخ:
    نه راستش اونقدرا به دردم نخورد، ولی ممنون که وقت گذاشتی و نوشتی :)
    و خداروشکر که از حواشی دوری.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی