خستهترین
دوشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۲۰ ق.ظ
دیروز فکر کنم دو ساعت توی یه صف مسخرهای منتظر بودم . یه صف که باید چاپ شدهی طرحم رو برای مشتری میگرفتم و کارش رو تحویل میدادم . و درنهایت مبلغی که بعنوان سود قرار بود به من برسه بسیار کم بود .
میدونم اشتباه میگم و این یه اغراق بزرگه ، اما بذارید بگم که من دیروز خستهترین و غمگینترین آدم دنیا بودم . آدمی که هنوز خودشو پیدا نکرده و روزگار هرجا ببرتش باهاش میره . چیزی که یه زمانی کابوسش بود رو الان داره با چشماش میبینه ...
+ مثلا پسکوچههای پائیزم ...
+ یادم نبود که باید همچین چیزی رو توی وبلاگم بنویسم .