قراره که اینجا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطبهای بیشتر و بزرگتر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بیپردگی نزدیکش کردم! روزمرگیهای عموماً ناراحتکننده و بعضاً خوشحالکنندهای اینجا مینویسم.
از اعتراف های مجیداعتراف میکنم که در دوران کودکی یکی از معضلات اینجانب این بود که چرا نمی توانم شبیه شخصیت های کارتونی طوری گریه کنم که اشکهایم به دو طرف پرت شوند.