آخر اسفند
اسفندِ هرسال مطمئنا برای خیلی از آدمها متفاوتتر از بقیه ماههاشون هست . برای یک سری بیرون رفتنها و خریدکردنها ، و برای عدهای کار بیشتر از پیش . برای من اما تا قبل از امسال تنها حس متفاوتی که وجود داشت حس تازگی و نو شدن بود ؛ یک سال بزرگتر شدن ، بزرگتر شدن و شاید پیرتر شدن ، کاملتر شدن ؛ فکر به اینکه چه هدفی دارم ، و اگر هدفی هست چقدر بهش نزدیک شدم .
اما امسال علاوه بر همهی اینها سر شلوغیِ عجیبی به لحاظ کاری برام پیش اومد . یک خستگی و سر شلوغیای که جنسش با سر شلوغی بقیهی ماهها فرق میکرد ؛ فکر کنم از این خستگی راضیام :)
+ دم عیدتون شلوغ پلوغ :))))
++ و البته یک خبر که کاملا توانایی کوفت کردن شیرینی این روزها رو داشت . مرگ دکتر افشین یدالهی ... هنوزم نمیشه باورش کرد که دیگه قرار نیست اسم افشین یدالهی به عنوان "ترانهسرا" توی آلبومهای احسان خواجهامیری به چشم بخوره ... شاید به رسم یادبود فقط ... ممنون جناب یدالهی از خلق اونهمه ترانهها و شعرهای زیبا که صاحب خاطراتمون شدن ...