ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

کُنج

پنجشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۷ ب.ظ

چند وقتی‌ست مجموعه‌ای از حس‌های عجیب فرایم گرفته‌اند. از حضور در جمع‌های خانوادگی و دوستانه گریزانم. اگر هم به زور این اتفاق رخ دهد بسیار ساکت‌تر می‌شوم. دایره دوستانم محدود شده‌اند. علاقه‌ای به برقراری ارتباط با افراد جدید روزمره‌ام ندارم. احساس می‌کنم زودرنج شده‌ام. در عوض تاریکی، تاریکی مامن آرامشم شده است. برای رسیدن شب بی‌قرارم. هرچه به تاریکی نزدیک‌تر می‌شوم دُز بیشتری از مُسَکن تزریقم می‌شود. عجیب‌تر از همه، از این شرایط بسیار راضی‌ام. احساس می‌کنم هرچقدر بیشتر در سکوتم موسیقی بغل کنم بیشتر از زندگی‌ام لذت می‌برم. و عجیب اینکه با این همه که نوشتم هنوز نتوانستم دقیقا اشاره کنم که مجموعه‌ای از چه حس‌هایی سراغم آمده‌اند. 

نمی‌دانم این اتفاقات بخاطر نبود عامل محرکی در زندگی‌ام با نام مستعار عشق است یا نه، اما در این لحظه و این ساعتِ تنهایی و تاریکی‌ام، برای تمام لحظاتی که هنوز با محبوبی نساخته‌ام، راه‌هایی که نپیموده‌ام، نگاه‌هایی که به چشم‌هایش نکرده‌ام، و بودن با کسی که تاکنون نبوده، دلم تنگ شده است. گرچه، احتمال می‌دهم این چند خط هم تاثیر این سکوت و این تاریکی وسوسه‌انگیز است. وسوسه هرچه بیشتر دلتنگ‌شدن برای نبوده‌ها. باید کمتر جدی‌اش بگیرم.

+قصه‌هایم برای تو، بگذار توی باغچه‌ات را گوش کنید.

  • مجید

نظرات (۶)

شاید باید خودت رو بیشتر دوست داشته باشی
پاسخ:
جالبه، شاید. نقطه ضعفم هست این موضوع.
شب و سکوت و تنهاییش همیشه واسه من جادوی عجیبی داشته...
پاسخ:
واقعا جادوئه
  • خانوم ِ لبخند:)
  • موندن توی این حالت شاید برای مدتی کوتاه تسکین دهنده باشه اما تو طولانی مدت، آدم انقدر غرقش میشه که ممکنه دیگه نتونه از چنگالش بیاد بیرون، بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش را : )
    پاسخ:
    اینو از زبان یک پرتجربه می‌شنوم فکر کنم :)) و باید بهش عمل کنم.

    به یکدیگر دروغ نگویید آدم است،

    باور می کند دل می بندد

     

    پاسخ:
    چه زیبا و نامربوط
    دایره ی دوستانِ من محدودتر...
    و تنهایی ام عمیق تر..
    پاسخ:
    اینگونه ادامه پیدا کند به هسته می‌رسم :))
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • جدا از این که به نظر من عشق به زندگی آدم رنگ میده باید بگم:
    دوست عزیزافسردگی گرفتی داغی حالیت نیست :))))))))
    البته جای نگرانی نیست چون بیشتر جوانان ایرانی از بی پول تا مایه دار به این درد مبتلان فقط سر و شکلش فرق داره :)

    اگه نظر منو می خواستی بهت می گفتم یه مدت موزیک گوش نکن... هر نوع موزیکی... با کلام یا بی کلام
    اما می دونم نه نظرم رو می خوای نه حرفمو در این زمینه گوش می دی :)
    موسیقی قدرت عجیبی داره... وقتی عاشقی عاشق ترت می کنه... وقتی شادی شادترت می کنه... وقتی غمگینی غمگین ترت می کنه... هر حسی که داری رو عمیق تر می کنه... عمیق و عمیق و عمیق تر
    یه روزی به خودت میای که می بینی غرق شدی...

    از ما گفتن و از تو نشنیدن فرزند :)
    پاسخ:
    الان که چند روز از گذاشتن این پست میگذره و شما براش کامنت گذاشتی، باید بگم حالم بهتره.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی