اگه این زمانِ لعنتی نبود
محبوبِ من
حقیقتش را اگر بخواهی من در تمام نقاط زندگیام دیر بودم. چه آن زمانی که تو را دیدم، چه آن زمانی که پیدایت کردم، چه آن زمانی که فهمیدم باید عاشقت باشم. اصلا من همیشه دیر فهمیدم، همیشهی خدا بیدقت بودم. دیرفهمِ بیدقت بدشانس میدانی یعنی چه؟ یعنی هیچوقت فرصت بهدست آوردنت را نداشتم که بخواهم روزی به ترس از دست دادنت فکر کنم. یک آدمِ دیرفهمِ بیدقتِ بدشانس با قلاب ح جیمی صید میشود، روی دندانههای سین کشته و بریده میشود، بهآرامی روی را سر میخورد و نهایتا در بین تِ «حسرت» آرام میگیرد و دفن میشود، تا به خوبی معنای حسرت را بغل کند.
قشنگ بود و غم انگیز
کاش اون حسرت رو خودت رو نمیکردی توی متن:)