سرمایه
یک بار وقتی از مشکلات کاریام سرسام گرفته بودم و در درماندگی کامل به سر میبردم به اصرار یکی از رفقایم با او در این مورد به صحبت نشستم. اجازه دهید از اینکه مشکل چه بود و چه شد چیزی بازگو نکنم، اما بدانید از کار بود.
در میانه حرفهایم بودم که به زور توانسته بودم از یک جایی شروعش کنم و با به هم چسباندن نخهای جملات مختلف، به زحمت ادامهاش میدادم. به جایی رسیده بود که با حرف زدن سرگرم شده بودم و رفیقم به من گوش میداد. وقتی حرفم تمام شد جملهای شنیدم که به نظرم درستترین منطق در مورد افرادی است که شما در حال کار با آنان هستید، چه زیر مجموعهشان باشید، چه مدیرشان و چه در موقعیتی یکسان. گفت: «ببین مجید، همه آدمهایی که با ما در ارتباط هستند پیش ما یک سرمایه دارند که به هیچ عنوان نمیتوانی آن را مادی تلقی کنی. اگر بخواهم بیشتر از این سرمایه برایت بگویم اینطور است که فرض کن دوست تو با تو همکار میشود. روزی میرسد که تو مجبور میشوی از او درخواست کنی ساعات بیشتری را برای کار در شرکت بماند و او با کمال میل قبول میکند. این قبول زحمت از کجا میآید؟ اضافه حقوق؟ نه. قبول این درخواست وابسته به سرمایهایست که تو پیش دوستت داری. مثلا در این مورد این سرمایه میتواند از رفاقت قدیمیات با اون به وجود آمده باشد. یا در مورد مدیری که به تازگی به مجموعهاش اضافه شدی، اعتمادی که تو نسبت به مدیر و مجموعه پیدا کردی سرمایهایست که به وجود آمده. اما موضوع اینجاست که با هر درخواست اضافه کار، دیرکرد پرداخت حقوق و هر مورد کمی نامتعارف دیگری، تو بخشی از این سرمایه را خرج میکنی. این سرمایه خرج میشود و خرج میشود تا جایی که میبینی رفتار تو با مدیرت مثل سابق نیست و نسبت به اینچنین درخواستهایی واکنشی مثبت نداری، یا رفیق و همکار تو دیگر حاضر نیست از وقت آزاد خود بزند تا به کارهای عقبمانده شرکت برسد. این نقطه، نقطهی ترسناکیست. احتمالا اینجا میتوانی اطمینان پیدا کنی که تو و دوستت، یا تو و مدیرت نمیتوانید همکاری دلچسبی برای از اینجا به بعدِ ماجرا داشته باشید.»
به این چند جمله خیلی فکر کردم و به نظرم اینقدر منطق درستی بود میشد از بابت آن به چند نتیجه دیگر هم رسید. یکی اینکه این سرمایه بر پایه صداقت و درستی شما، و در مواردی با شارلاتان بودن شما، برای طرف مقابلتان به دست میآید. اما خب سر این سرمایهگذاری را نمیتوان گول مالید، سرمایه آدم شارلاتان زود از دستش میرود. ولی فکر من با سرمایهایست که با صداقت به دست آمده و هرچند بعد از دیرزمانی آن هم از بین میرود، و این خیلی خیلی ترسناک است. یکی هم اینکه «اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد» در مورد این سرمایه بیشتر کاربرد دارد تا معشوقه آدم. و واقعا نمیدانم با چقدر جان کندن یا حتی شارلاتانبازی شما میتوانید این سرمایه را برگردانید.
تمام شد. هم متن، و هم سرمایهای که عزیزانی پیش من داشتند.
چقدر درسته
بالاخره شارلاتانه یه جا دستش رو میشه