ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

ای ترس تنهایی من

يكشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۱، ۱۲:۱۲ ق.ظ

مثل درختی که میوه‌ی نارس داده باشه، یا زایمان ناقصی که مادر هم دلش به ادامه رضا نمی‌ده، یا مسیر نیمه‌کاره‌ای که کارگرهاش وسط راه رهاش کردن، یا چراغ نیم‌سوزی که دائما توی شب داره پت‌پت می‌کنه و روشن و خاموش میشه و آدم‌ها نبودنش رو به بودنش ترجیح میدن. چراغی که تمام تلاشش رو برای حفظ وجود و اصالتش می‌کنه ولی هیچ‌وقت کافی نمیشه. توی کلبه‌ای که وسط سوز و سرما چراغی به حسب سرمای استخوان‌سوز اتاق، آدم‌ها توان خاموش کردنش رو ندارن، اون سرمایی که بیاد و حباب چراغ رو متلاشی کنه تقدیر درستی انگاشته میشه.

من اون میوه‌ام، اون بچه، اون مسیر، اون چراغ. من تجربه‌ی رابطه‌ی ناتمامی‌ام که تمام تلاشم رو برای حفظ اصالتم کردم، اما کافی نبودم. حالا توی سکوت زندگی می‌کنم و احتمالاُ مدتی منتظر هیچ اتفاق جدیدی نیستم.

 

هرجا چراغی روشنه

از ترسِ تنها بودنه

ای ترس تنهاییِ من

این‌جا چراغی روشنه

  • مجید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی