ساکن خیابان نوزدهم

همانی که باید باشم :)

ساکن خیابان نوزدهم

ساکن خیابان نوزدهم

قراره که این‌جا از سانسور دور باشم، به فکر جذب مخاطب‌های بیشتر و بزرگ‌تر شدن این فضا هم نباشم. کمی هم به بی‌پردگی نزدیکش کردم! روزمرگی‌های عموماً ناراحت‌کننده و بعضاً خوشحال‌کننده‌ای این‌جا می‌نویسم.

سوء ظن

چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ب.ظ

محرمِ هرسال با داداشم می رفتیم هیئت و با موتور یا ماشینش برمیگشتیم خونه ، اما امسال شرایط جوری شد که دو سه تا ایستگاه اتوبوس رو باید پیاده برم تابه مترو برسم و از بعدِ مترو هم با یه تاکسی میرسم خونه .

تا پارسال وقتی از کنار دسته های عزاداری رد می شدیم یه جمعیت بزرگ در حال عزاداری و یه عده ی زیادی تماشاگر رو از دور میدیدیم و خیلی وقتا احساس خوبی بهمون می داد وقتی میدیدیم مردم اینقدر به امام حسین ارادت دارن. اما امسال وقتی از بین اون جمعیت عبور می کردم نظرم 180 درجه نسبت به این عزاداری عوض شد. دخترایی که وقتی با اون تیپ دیده میشدن از نظر من انگار هزار بار گناهکار تر از من و امثال منِ هیئتی بودن ، و آقا پسرایی که وقتی میدیدم موها و تیپشونو به حالت خاصی در آوردن فکر می کردم بدنبال همون دخترا هستن تا به گند بکشن خیابونی که پر شده از عزادارای امام حسین و روضه و نوحه و شور ...

اما از سه چهار شب پیش خیلی چیزا برام تغییر کرد ...

+میگم براتون ... :)

  • مجید

نظرات (۱۰)

چه  مثل این سریالا ، ادامه دارش کردی . بگو بینیم چی شد :)))))))))))
پاسخ:
اون لحظه یادم رفت چی میخواستم بگم گذاششتم برا قسمت بعدی :)))
هاع باشه . بگو  منتظرم :)))

خوب نیست قضاوت کنیم درمورد کسی وقتی خودمون سرتا پا پر از عیب و ایرادیم ...


هرپرهیزگار گذشته ای دارد و هر گناهکار اینده ای ...پس قضاوت نکن .

تازشم همچین دختروپسرایی به زیبایی شهر کمک زیادی هم میکنن آدم دلش بازمیشه اصلا

  • شاهزاده شب
  • نمیدونم چی بگم...
  • یاسمین پرنده ی سفید
  • خب... این که الان عزاداری ها به کارناوال تبدیل شده که... حرفی توش نیست و از نظر شخص من... قابل تایید نبوده و نیست...من یکی که ترجیه می دم این روزا اصلا از خونه بیرون نرم.....

    اما یه چیز رو هم خوب می دونم و اون این که از رو ظاهر آدما هم نمیشه راجع به اعتقاداتشون قضاوت کرد... چه بسا کسایی که تیپای آنچنانی می زنن خیلی به خدا نزدیک تر باشن از خیلیایی که ادعای بعضی چیزا رو دارن...
    نمی دونم... 

    فقط خدا می دونه تو فکر و قلب آدما چی میگذره...:)
    منتظر بقیه پستت هستم :)
  • مرتضی علیزاده
  • منتظریم برادر
  • سکوتـــــــــ پاییزی
  • :)
    در کل به خیابون ریختنش یجور کارناوال سالانه است که خب مسلما تماشاگر هم داره... 

    مگه دسته های عزاداری مون دسته های عزاداری اند واقعا؟ اصلا برا چی میان خیابون؟ چرا تو هیات یا مسجد نمی موند؟ اون طبل ها اون تشریفات الکی اون علامت ها... اونهمه ریخت و پاش بالاخره تماشاگر هم میخاد دیگه.... وگرنه برا چی میان بیرون؟ میان که دیده بشن...

    حالا تیپ جوونای امروزی هم اینجوریه ایرادی نمیشه گرفت....

    سالها پیش هم مد بود تو این ده روز چادر می پوشیدن و بازهم همین شیطنت ها رو انجام میدادن که بنظرم ریاکارانه تر بود... بازم اینجوری خود واقعی شون هستند...
    درباره پسرای تو خیابون هم کلا حرف نزنیم بهتره... نه لباسشون مردونه است نه رفتارشون و نه منششون... 

    خلاصه فضا بازه برا هر کسی هر جوری که هست... باید همینطور ادامه بدیم تا به یه تعادل و همزیستی مسالمت امیز برسیم.

    چقد طولانی شد کامنتم :))
  • مائده حوائی
  • جالب بود. اولا که فکر می کنم تغییر مثبتیه با اینکه نمیدونم چیه هنوز :) حسم اینو میگه.
    دوم اینکه نظر من اینه که از ظاهر قضیه خیلی وقتا آدمها رو نمیتونیم به راحتی قضاوت کنیم. می دونین؟ ما به آگاهی کل هستی دسترسی نداریم و فقط می تونیم از یه قوطی کوچیک به دنیا نگاه کنیم. این قوطی کوچیک همین جسمیه که توش گرفتاریم. :)
    بگوو  خب    ادامش ؟؟
    پاسخ:
    حوصله م نکشید راستش ، ببخشید :)))
    ولی میخواستم بگم ما از دل کسی خبر نداریم ، بیخودی قضاوتش نکنیم :]
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی