توی کل ایام سال ، از بین همه ی غما ، شادیا ، عیدا ، سوگواریا و هررر چیزی که فکرشو بکنید ، بنظر من نیمه شعبان خیلی با بقیه شون فرق می کنه . اصلا جدای از اینکه خودم خیلی دوستش دارم حس می کنم یه جور فوق العاده ای رفتار تمام شهر و روشناییش و آدماش تغییر می کنه .
گفتم روشنی ... از همون قدیم تا الان توی خونواده ی ما یه عادت و یا شاید نذری هست که هر سال باید خونمون به مناسبت نیمه شعبان تزئین شده باشه ؛ اون سالای قبل که زرورق و اینها رو بورس بود نیمه شعبان امکان نداشت خونه ما پر از منگنه و پونز برای چسبوندنشون به سقف و دیوار نشه . پنج یا شش سال هم هست که از ریسه های ال ای دی استفاده می کنیم .
اما نمی دونم ... چرا با وجود این همه روشنی ، این همه نور ، این همه رنگای متناسب با هم و قشنگ ، من وقتی این چراغا رو میبینم دلم تنگ میشه ! هر چقدر این چراغا بیشتر و روشن تر باشن دل من تنگ تر و تاریک تر میشه . فکر کنم پنج سال شد ، پنج ساله که با دیدن این چراغا دل من برای چیزی یا کسی تنگ میشه که دوست دارم کنارم باشه و از ذوق و شوقم برای دیدن این چراغونیا بهش بگم ... نه از دلتنگیام به شما ... :)